مذاکره به سبک مدرس و رضا شاه
لطفاً با نگاه امروزی به این قطعه از تاریخ بنگرید یعنی شخصیتها رو کمی به روز کنید یعنی جای رضا که نمایندهی استکبار بود بخوانید آمریکا و جای مدرس که نماینده مردم بود بخوانید
متن خاطره [از کتاب خاطرات ملکه تاج الملوک صفحه 246 الی 248] :
رضا که میدانست اگر مدرس در مجلس حضور داشته باشد شروع به آنتریک [۱] علیه او خواهد کرد به طرفدارانش دستور میدهد به بهانهی مذاکره با وی (رضا) به خانه قوام الدوله بکشانند و در همانجا سرش را گرم کنند تا جلسه تمام شود.
طرفداران رضا به مدرس مراجعه کرده و به او میگویند سردار سپه پیشنهاد مذاکره با شما را دارد و به این بهانه او را به خانه قوام میبرندتا ظاهرا رضا هم در آن محل حاضر شود و به اصطلاح مذاکراتی بین رهبر مخالفان و رضا به عمل بیاید. مدرس بالکل با رضا مخالف بود، چه در قضایای جمهوری چه بعدها در جریان تغییر سلطنت.
طرفداران رضا اینطور به مدرس وانمود میکنند که رضا تسلیم نظریات مدرس شده و حالیه میخواهد بیاید و شروط مدرس را بشنود و بپذیرد! با سیاست رضا مدرس را چند ساعت قبل از شروع جلسه مجلس به خانه قوام الدوله میبرند و منتظر سردار سپه مینشینند.
پس از ساعتی که میبیند از آمدن رضا خبری نیست عزم خروج میکند.
هر بار که مدرس میخواهد از منزل خارج شود به او میگویند الساعه سردار سپه از وزارت جنگ تلفن کرد و گفت در راه است و یا میگویند سر راه به ارکان حزب رفته و پس از بازرسی مختصری در راه است!
خلاصه به لطایف الحیل مدرس را در خانه نگه میدارند تا ساعت سه بعد از ظهر جلسه مجلس تمام میشود، البته با دادن ۹۰ رأی موافق به سردار سپه.
....
مدرس از موضوع خانه قوام و اغفالی که شده بود همیشه خشمگین بود و هرجا که مینشست میگفت عوامل سردار سپه مرا با پای خودم دزدیدند و در خانه قوام حبس مؤدبانه کردند تا سردار سپه رأی بیاورد...
اتمام متن خاطره
بازسای به عهده شما خواننده فرهیخته
جمع بندی:
مدرس خائن نبود ولی در میان میلهها ذهنیِ خود که "الان سردارسپه میآید و شرط میگذارم و مشکلات حل میشود" اسیر شده بود و پس از آن از کرده خود پشیمان بود اما چه سود... [تاریخ رو با این بی بصیرتی عوض کرد...]
پ.ن:
۱. توطئه